جدول جو
جدول جو

معنی دجال کش - جستجوی لغت در جدول جو

دجال کش
(دَ نِ دَ / دِ)
کشندۀ دجال:
مهدی دجال کش آدم شیطان شکن
موسی دریاشکاف احمد جبریل دم.
خاقانی.
به حق گویا شو از باطل خمش باش
چو عیسی نبی دجال کش باش.
پوریای ولی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ کَ دَ / دِ)
کسی که تحمل خجالت میکند. کسی که زود خجلت زده میشود. آنکه حالت قبول خجالتش زیاد است. کنایه از کم رو و غیر گستاخ و باحجب است
لغت نامه دهخدا
(دَجْ جا شَ)
همانند دجال. بر صورت و شکل دجال. دجال مانند:
اگر دجال شکلی سنگ زد بر کعبۀ جاهش
هم اکنون آفت گردون نگردد نقش ایامش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَجْ جا چَ / چِ)
که یک دیدۀ او کورست. یک چشم:
چرا سوزن چنین دجال چشم است
که اندر جیب عیسی یافت مأوا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 12 هزارگزی باختر شهسوار و 3 هزارگزی جنوب راه قدیم شهسوار به رامسر واقع شده. دامنه ای است معتدل و مرطوب و مالاریایی که 555 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه لنگرود و محصولش برنج و مرکبات و چای میباشد. شغل اهالی زراعت است و این محل دارای دبستان و کارخانه برنج کوبی و چند باب دکان میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
سمیره کش پیچازه کش آنکه بر صفحات کتاب و مانند آن جدول کشد، قلمی که با آن جدول کشند، تخته یا چوب مدوری که در جدول کشیدن استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
آستین اضافی که در مزارع به دست کشند، فنی در کشتی، تندیر مال
فرهنگ گویش مازندرانی
هیاهوکننده، جنجالی، دلال محبت، پا انداز، آن که وسایل
فرهنگ گویش مازندرانی
حمل کننده ی سرشاخه ها
فرهنگ گویش مازندرانی